ازبوسه های نشکفته ام
بنو یسم برایت از ترسم
ترس از بی تو ماندن وبی تو رفتن
بی تو گفتن وبی تو خواندن
بنویسم برایت از نغمه های شبانه غم
در گنج عزلت تنهایی ام
بنویسم برایت از معنای زندگی
از اینکه من زندگی را در کنار تو بودن معنا می کنم
زندگی را برای تو سرودن معنا می کنم
من زندگی را در خروش چشمان نیلگونت معنا می کنم
من زندگی را در آغوش تو بودن معنا می کنم
معنای زندگی معنای بوسه های آتشین عشق است
حیدر یغما ، شاعر خشتمال نیشابوری
قدم به دیده یغما بنه به نیشابور
زبعد دیده خیام و تربت عطار
آرامگاه یغما در مسیر جاده عطار و خیام قرار دارد . این شاعر عزیز کارگری ساده بوده و در تمام زندگی خود به سادگی زندگی کرده است و معنای قناعت را با تمام وجود درک کرده است . چرا که او با عمل زندگی میکرد نه با اندیشه عمل .
بده ساقیا آب انگور ناب
که جان دادم از تشنگی شراب
می ناب یاقوت فامم بده
اجل در کمین است جامم بده
بده می که لاجرعه بر سر کشم
به مستی . دمار از سر کشم
بده ساقیا تا لبی تر کنم
شوم مست و دست دعا بر کنم
بده ساقیا باده زیرا خدا
ز مستان اجابت نماید دعا
اجل در رسیده شرابم بده
دم احتضار است آبم بده
شعر یغما آیینه تمام نمایی است از زندگی او و طبقه ای که متعلق به آن است و در لابلای اشعارش ترسیم شده است .
اگر تسلط شمشیر بر جهانم نیست
همین بس که آزار خستگانم نیست
پیاده میروم و سرخوشم ز همت پای
که اسب سرکش آزرده زیر رانم نیست
چنان شجاع به تحصیل روزی ام که اگر
به شانه ام بنهی کوه را . گرانم نیست
چراغ بزم ادیبان و شمع اهل دلم
اگر چه شمع به ایوان و نان به خوانم نیست
خجل ز سفره نشینان نیم به صرف طعام
به یمن دولت آن که به سفره نانم نیست
از این بلند ترم هست شعر جان پرور
به روی سینه بسم است و بر زبانم نیست
چرا بیان حقیقت نمیکنی یغما
ز اعتراض تهی مایگان , امانم نیست
یغما شاعری بود فطری نه فکری , جوششی بود نه کوششی , شاعربود نه متشاعر . شعرش کشکول درویزگیش نبود . آزاده بود و هرگز ادای آزادگی را درنمی آورد . مقداری از اشعار یغما در زمان حیاتش منتشر شد . عده ای در زمان حیاط و بعد ازمرگش به تجزیه و تحلیل اشعار و شخصیت او پرداختند و هر کسی از ظن خود یار او شده است . حیدر یغمادر سال 1302 ه.ش در روستای صومعه ( شمال نیشابور ) در خانواده ای بس ضعیف متولد شد
گر چراغم نیست شب از ماه و روز از آفتاب
روز و شب جشن و چراغانی است در ایوان من
به هر حال یغما از آن دسته شاعرانی بود که شعرش آیینه تمام نمایی است از زندگی وی و همه کسانی که چون اوبوده اند و هستند و خدایش بیامرزد که زود از میان ما رفت :
یغما بمیر تا بشناسد زمان ترا
زیرا صدف ز بعد شکستن گهر دهد
یا :
هر که پرسید زیغما بگو از مال جهان
قالب خشتی و اشعاری و دیوانی داشت
سلام
چند روز پیش روز بزرگداشت قیصر امین پور بود
شاعری معاصر و خاص...
کسی که من و خیلی از شما ها شعر هاشو میپرستیم...
یادش گرامی
حسرت پرواز
دیریاست از خود، از خدا، از خلق دورم
با اینهمه در عین بیتابی صبورم
پیچیده در شاخ درختان، چون گوزنی
سرشاخههای پیچدرپیچ غرورم
هر سوی سرگردان و حیران در هوایت
نیلوفرانه پیچکی بیتاب نورم
بادا بیفتد سایهی برگی به پایت
باری، به روزی روزگاری از عبورم
از روی یکرنگی شب و روزم یکی شد
همرنگ بختم تیره رختِ سوگ و سورم
خط میخورد در دفتر ایام، نامم
فرقی ندارد بیتو غیبت یا حضورم
در حسرت پرواز با مرغابیانم
چون سنگپشتی پیر در لاکم صبورم
آخر دلم با سربلندی میگذارد
سنگ تمام عشق را بر خاک گورم